حاج سید محمد رضا هاشمی

وب سایت رسمی مداح اهل بیت ع
سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۴۶ ب.ظ

اربعین

امروز کربلا زینب روضه گرفته،مجلس ختم برای حسین برپا کرده،همه هرکدوم یه گوشه ای ایستاده بودند،هر کی یه صورت قبر رو بغل می کرد،هر کی یه جور ناله می زد،نوحه ها فرق می کرد،یکی میگفت: جوانان بنی هاشم بیایید،یکی اون طرف تر میگفت،صدا میزد:گلم تاب ندارد،حرم آب ندارد،یکی اون طرفتر میگفت:سقای دشت کربلا اباالفضل،اباالفضل،اما همه ی این روضه هارو زینب جمع کرد،یه مرتبه دیدند یه خواهری داره ناله میزنه،همه روضه خونها ساکت شدند،گفتند بشنویم زینب چی میگه:آخ، اگر کشتند چرا آبت ندادند...حسین...صدا نمونه تو سینه،معلوم نیست اربعین سال دیگه زنده باشیم یا نه،حسین.....هی خاکهارو میریخت رو سرش،هی میگفت،بیچاره زینب،الان برم مدینه سراغ حسین رو از من بگیرن،جواب چی بدم،بگم حسین و تو گودال جا گذاشتم،ای حسین........زبون حال میگم،تصورم اینه،میشه زینب کنار قبر برادر قرآن نخونده باشه،آخه از باباش علی یاد گرفت،باباشم میرفت سر قبر مادر میخواست آروم بشه،آخه خود فاطمه وصیت کرد،کجا رفتم،یازهرا،کجا رفتم روز اربعین،قربون دل سوخته ات برم زینب،شاید دلت برا روضه ی مادر تنگ شده،علی فاطمه شو دفن کرد،خودش با دست خودش خاک ریخت،سنگ لحد گذاشت،دستاشو به هم زد نشست رو قبر،شروع کرد قرآن خوندن،آخه زهرا فرموده بود،علی جان نکنه منو دفن کنی زود بری،تنهام نذار،بشین بالا قبرم قرآن بخون،شاید میخواست بگه،وقتی بهم گفتن امامت کیه؟میخوام بگم این آقای غریب بالای قبر،این که داره گریه میکنه...

روضه دوم


ای دادخواه عترت و قرآن بیابیا

ای زخم دین به تیغ تو درمان بیابیا

فقط منو شما نمیگیم بیابیا

از زخم هر شهید ندا میشود بلند

ای التیام زخم شهیدان بیابیا

تا چند شیعه ناله ی یابن الحسن زند

ای شیعه را پناه و نگهبان بیابیا

یابن الحسن،یابن الحسن

درمان درد عترت و قرآن ظهور توست

داروی زخم های فراوان بیابیا

این مردم قریب به پنجاه شب و روز از اول محرم،گفتم:اول محرم،انگار همین دیروز بود پیرهن مشکی به تن کردیم،دیدید چقدر زود گذشت،محرم و صفر میاد و میره،خوش به حال اونایی که تو این دو ماه عزا یه کاری می کنند،یه عملی انجام میدهند دل امام زمان و بدست میارن،چقدر دنبال این بودی یه کاری کنی امام زمانت رو خوشحال کنی،امشب اومدی شام اربعین بگی یا بقیة الله،منم مثل شما،به تأسّی از شما،شما که فرمودید:یا جدا، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ،همه ی شما با این فرازها آشنایید،اونایی که زیارت ناحیه خوندند،منم مثل شما،شمایی که فرمودی یا جدا اگه کربلا نبودم،اگه نبودم روز عاشورا یاری ات کنم،یا جدا ، فَلاََ نْدُبَنَّک َصَباحاً وَ مَسآءً؛شب و روز برات گریه میکنم،امام زمان فرمود: وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً،به جای اشک،نه اینکه اشک چشمم تمام بشه،به جای اشک خون گریه میکنم،آقا جان ماهم مثل شما،نه اینکه مثل شما،ما هم به تبعیت از امام زمانمون اومدیم زیر خیمه عزا،حالا که نمیتونیم کربلا باشیم،حالا که از قافله ی کربلایی ها جداشدیم و عقب موندیم،لااقل خودمون رو با گریه به شما برسونیم و نزدیک کنیم،آقاجان،امشب یه نظری به این چشمهای عاشق بینداز،آقای من،مولای من،یا صاحب الزمان:

درمان درد عترت و قرآن ظهور توست

داروی زخم های فراوان بیابیا

دوتا سئوال مقدمه ی روضه منه ، ببینیم چطوری ناله میزنید،این سئوال رو از آقات میکنی،حرف دل شیعه،حرف دل سوخته ی شیعه اینه:

تا کی میان مقتل خون دست و پا زند

جدت حسین با لب عطشان بیابیا

یه سئوال دیگه:امام زمان

تا کی

علماء،سادات،من و ببخشند،شام اربعین ِ اگه نبود،از این یه بیت میگذشتم،آقاجان،روز ،روز مصیبت عمه جان شما زینبه،امروز همه ی مردم یه روضه ی مشترک داشتند،امروز زن و مرد همه یه ذکر مشترک میگفتند،از اول صبح گفتی یا نه؟اگه نگفتی الان بگو،همه با هم یه روضه میخوندند،این روضه:امان از دل زینب،یا صاحب الزمان:

تاکی مهار ناقه ی زینب به دست شمر

با اشک چشم و موی پریشان بیابیا


روضه سوم

بابا ، بابا ، نور بصرم بابا

ای تاج سرم بابا ای همسفرم بابا

آن دم که من از ناقه            

افتادم و غش کردم 2

بابا تو کجا بودی ...  

از ما تو جدا بودی 2

آن دم که تو از ناقه

افتادی و غش کردی 2

من بر سر نی بودم  

با تو همه جا بودم

کی از تو جدا بودم ... 2

بابا، بابا ، بابانور بصرم بابا

ای تاج سرم بابا ای همسفرم بابا

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

آن دم که مرا ظالم

اظهار کنیزی کرد 2

بابا تو کجا بودی

از ما تو جدا بودی 2

آن دم که تو را ظالم

اظهار کنیزی کرد

در طشت طلا بودم

مشغول دعا بودم

کی از تو جدا بودم ... 2        

بابا ، بابا، بابا نور بصرم بابا

ای تاج سرم بابا ای همسفرم بابا

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

از بعد زینب در جهان

عاشق تر از من بر تو نیست

در عشق بازی ای پدر

فرزانه ام ، فرزانه ام

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

بابا به شمع روی تو

پروانه ام،  پروانه ام

من نوگلی پژمرده ام

سیلی ز دشمن خورده ام

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

چوب ، گر زده خصمت به لب

من بوسه بر جایش زنم

روشن شده از نور تو

کاشانه ام کاشانه ام

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر


روضه چهارم

آمدم به قتلگه 2

بابا عزا به پا کنم

درد دل از برای تو 2

ز جور اشقیا کنم

آمده  ام به قتلگه 2

بابا عزا به پا کنم

بابا نگر حزینه ام 2

من دخترت سکینه ام

آوردی از مدینه ام  2

بی تو سفر چرا کنم

آمده ام به قتلگه 2  

بابا عزا به پا کنم

در دل از برای تو 2

از جور اشقیا کنم

آمده ام به قتلگه 2

بابا عزا به پا کنم

بابا گلی گم کرده ام 2

کو اصغر شیرین زبان

می گردم اندر کشته ها

شاید گلم پیدا کنم 2

آمده ام به قتلگه 2  

بابا عزا به پا کنم

من دختر افسرده ام 2

سیلی ز دشمن خورده ام

درد دل از برای تو 2  

ز جور اشقیا کنم

آمده ام به قتلگه 2

بابا عزا به پا کنم



روضه پنجم

شمیم جانفزای کوی بابم ، مرا اندر مشام جان بر آمد

گمانم کربلا شد عمه نزدیک،که بوی مشک ناب و عنبر آمد

مهار ناقه را یکدم نگهدار ، به استقبال لیلا اکبر آمد

بگوشم عمه از گهواره خاک صدای دلنشین اصغر آمد

مران ای ساربان یکدم شتر را ، رباب در جستجوی اصغر آمد

حسین را ای صبا بر گو که ازشام ، به کویت زینب غم پرور آمد



روضه ششم

شمیم جانفزای کوی بابم ، مرا اندر مشام جان بر آمد

گمانم کربلا شد عمه نزدیک،که بوی مشک ناب و عنبر آمد

مهار ناقه را یکدم نگهدار ، به استقبال لیلا اکبر آمد

بگوشم عمه از گهواره خاک صدای دلنشین اصغر آمد

مران ای ساربان یکدم شتر را ، رباب در جستجوی اصغر آمد

حسین را ای صبا بر گو که ازشام ، به کویت زینب غم پرور آمد



روضه هفتم


آنان که بهر دنیا دل از خدا بریدند

گلهای باغ ما را در خاک و خون کشیدند

بر روی آل احمد از کینه آب بستند

فریاد العطش را از کودکان شنیدند

مانند ابن ملجم فرق علی اکبر

از ضرب تیغ کینه از راه کین دریدند

در پیش چشم نجمه لب تشنه جسم قاسم

پامال سم اسبان کردند و سر بریدند

از بهر جرعه آب لب تشنه  دست سقا

از تن جدا نمودند بر آرزو رسیدند

بر روی دست بابا شش ماهه کودکی را

مانند غنچه گل با تیر کینه چیدند

اینجامکن اقامت ترسم دوباره آیند

آنان ک ناز ما را با کعب نی خریدند

ما را ببر از اینجا بالین قبر زهرا

تا گویمش چه کردند آنان با یزید ند

ما وارثان اوییم در تازیانه خوردن

از روی ما به سیلی یک باغ لاله چیدند

ژولیده


روضه هشتم

دیشب فضا آبستن اندوه و غم بود

فریاد مظلومی ز بیداد ستم بود

دیشب زمین کربلا شوری دگر داشت

حال و هوای روز عاشورای دگر داشت

دیشب شفق از دیده در ناب می ریخت

طفلی به روی قبر بابا آب می ریخت

دیشب گلان باغ زهرا جمع بودند

پروانه از بهر طواف شمع بودند

دیشب سکینه با پدر رازی مگو داشت

رازی مگو ازجنگ آب و آبرو داشت

دیشب به بابا داستان آه می گفت

از اشک چشم و خستگی راه می گفت

دیشب بابا اشک چشمش نوش می داد

راز دلش را عمه او گوش می داد

می گفت بی تو لاله ها بی رنگ گشته

از دوری اصغر دل من تنگ گشته

بابا بگو با من علی اکبرت کو

من تشنه آبم بگو آب آورت کو

ای ساغر قالو بلا را جرعه نوشم

بانگ اناالعطشان تو آید به گوشم

روزی که می رفتی به کوی آرزویت

دیدم که عمه بوسه زد زیر گلویت

رفتی ولی فکر مرا باور نگشتی

رفتی کجا بابا دیگر برنگشتی

بابا نبودی تا ببینی خصم سرکش

درخیمه ها از راه کین افروخت آتش

بابا نبودی در شب  شام غریبان

گشتیم ما آواره کوه و بیابان

دستی که سیلی زد به روی مادر تو

نیلی نمود از کینه روی دختر تو

مانند زهرا مادرت دارم نشانه            

هم جای ضرب سیلی و هم تازیانه

بابا خبر از گوشه ویرانه دارم  

آری خبر از شمع و از پروانه دارم

آنشب سه ساله دخترت شوری به سر داشت

گویی هوای دیدن روی پدر داشت

آنشب سر تو شمع جمع عاشقان بود

برگرد تو پروانه طفلی نیم جان بود

آنشب سه ساله همت خود را نشان داد

شد مشتری با قیمت یک بوسه جان داد


در اینده ان شالله







نوشته شده توسط حاج سید محمد رضا هاشمی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

کد براي وبلاگ :: قالب وبلاگ :: کد آهنگ وبلاگکد دعاي فرج براي وبلاگحب العباس :: کرامات حضرت ابوالفضل

بسم الله الر حمن الرحيم - .به وب سايت شخصي مداح اهل بيت (عليهم السلام ) حاج سيد محمد رضا هاشمي خوش آمديد جهت دعوت واجراي مراسم به قسمت تماس با من مراجعه فرماييد هشدار هشدار : انجام دادن اعمال و دستورات علوم خفيه بدون اجازه استاد و خودسرانه و نداشتن علم و آگاهي کافي چيزي جز تباهي و فلاکت در بر ندارد بنابراين قبل از انجام دادن اين اعمال کمي تامل و فکر کنيد .
حاج سید محمد رضا هاشمی

با درود و سلام به پیشگاه تمام اولیا و انبیاء الهی و درود و سلام بی پایان خداوند و اولیا و انبیاء و ملائکه و جن و انس و تمامی خلق خدا به روح و جسم چهارده نور پاک و محور گردش افلاک جناب خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص) و مولای متقیان حضرت امیرالمومنین (ع) وبانوی جهانیان حضرت زهرا (س) و یازده فرزند پاکشان که امامان خلقند از جناب مجتبی (ع) تا آخرین آنها حضرت بقیه الله الاعظم (عج)
و با سلام به شما دوستداران و ارادتمندان اهل بیت (ع)
به لطف خدا ی متعال و عنایت حضرت معصومین (ع) و زحمت چند تن از عاشقان اهل بیت (ع)این سایت راه اندازی شد و امیدوارم که این سایت وسیله ای باشد برای ارتباط دوستان
آل الله ((ع)) و همکاری همگانشان در جهت رشد وارتقای فکری و معرفتی در راه شناخت حق تعالی و آینه های تمام نمای حضرت حق که معصومین (ع) باشند
التماس دعا
حاج سید محمد رضا هاشمی

بایگانی

اربعین

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۴۶ ب.ظ

امروز کربلا زینب روضه گرفته،مجلس ختم برای حسین برپا کرده،همه هرکدوم یه گوشه ای ایستاده بودند،هر کی یه صورت قبر رو بغل می کرد،هر کی یه جور ناله می زد،نوحه ها فرق می کرد،یکی میگفت: جوانان بنی هاشم بیایید،یکی اون طرف تر میگفت،صدا میزد:گلم تاب ندارد،حرم آب ندارد،یکی اون طرفتر میگفت:سقای دشت کربلا اباالفضل،اباالفضل،اما همه ی این روضه هارو زینب جمع کرد،یه مرتبه دیدند یه خواهری داره ناله میزنه،همه روضه خونها ساکت شدند،گفتند بشنویم زینب چی میگه:آخ، اگر کشتند چرا آبت ندادند...حسین...صدا نمونه تو سینه،معلوم نیست اربعین سال دیگه زنده باشیم یا نه،حسین.....هی خاکهارو میریخت رو سرش،هی میگفت،بیچاره زینب،الان برم مدینه سراغ حسین رو از من بگیرن،جواب چی بدم،بگم حسین و تو گودال جا گذاشتم،ای حسین........زبون حال میگم،تصورم اینه،میشه زینب کنار قبر برادر قرآن نخونده باشه،آخه از باباش علی یاد گرفت،باباشم میرفت سر قبر مادر میخواست آروم بشه،آخه خود فاطمه وصیت کرد،کجا رفتم،یازهرا،کجا رفتم روز اربعین،قربون دل سوخته ات برم زینب،شاید دلت برا روضه ی مادر تنگ شده،علی فاطمه شو دفن کرد،خودش با دست خودش خاک ریخت،سنگ لحد گذاشت،دستاشو به هم زد نشست رو قبر،شروع کرد قرآن خوندن،آخه زهرا فرموده بود،علی جان نکنه منو دفن کنی زود بری،تنهام نذار،بشین بالا قبرم قرآن بخون،شاید میخواست بگه،وقتی بهم گفتن امامت کیه؟میخوام بگم این آقای غریب بالای قبر،این که داره گریه میکنه...

روضه دوم


ای دادخواه عترت و قرآن بیابیا

ای زخم دین به تیغ تو درمان بیابیا

فقط منو شما نمیگیم بیابیا

از زخم هر شهید ندا میشود بلند

ای التیام زخم شهیدان بیابیا

تا چند شیعه ناله ی یابن الحسن زند

ای شیعه را پناه و نگهبان بیابیا

یابن الحسن،یابن الحسن

درمان درد عترت و قرآن ظهور توست

داروی زخم های فراوان بیابیا

این مردم قریب به پنجاه شب و روز از اول محرم،گفتم:اول محرم،انگار همین دیروز بود پیرهن مشکی به تن کردیم،دیدید چقدر زود گذشت،محرم و صفر میاد و میره،خوش به حال اونایی که تو این دو ماه عزا یه کاری می کنند،یه عملی انجام میدهند دل امام زمان و بدست میارن،چقدر دنبال این بودی یه کاری کنی امام زمانت رو خوشحال کنی،امشب اومدی شام اربعین بگی یا بقیة الله،منم مثل شما،به تأسّی از شما،شما که فرمودید:یا جدا، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ،همه ی شما با این فرازها آشنایید،اونایی که زیارت ناحیه خوندند،منم مثل شما،شمایی که فرمودی یا جدا اگه کربلا نبودم،اگه نبودم روز عاشورا یاری ات کنم،یا جدا ، فَلاََ نْدُبَنَّک َصَباحاً وَ مَسآءً؛شب و روز برات گریه میکنم،امام زمان فرمود: وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً،به جای اشک،نه اینکه اشک چشمم تمام بشه،به جای اشک خون گریه میکنم،آقا جان ماهم مثل شما،نه اینکه مثل شما،ما هم به تبعیت از امام زمانمون اومدیم زیر خیمه عزا،حالا که نمیتونیم کربلا باشیم،حالا که از قافله ی کربلایی ها جداشدیم و عقب موندیم،لااقل خودمون رو با گریه به شما برسونیم و نزدیک کنیم،آقاجان،امشب یه نظری به این چشمهای عاشق بینداز،آقای من،مولای من،یا صاحب الزمان:

درمان درد عترت و قرآن ظهور توست

داروی زخم های فراوان بیابیا

دوتا سئوال مقدمه ی روضه منه ، ببینیم چطوری ناله میزنید،این سئوال رو از آقات میکنی،حرف دل شیعه،حرف دل سوخته ی شیعه اینه:

تا کی میان مقتل خون دست و پا زند

جدت حسین با لب عطشان بیابیا

یه سئوال دیگه:امام زمان

تا کی

علماء،سادات،من و ببخشند،شام اربعین ِ اگه نبود،از این یه بیت میگذشتم،آقاجان،روز ،روز مصیبت عمه جان شما زینبه،امروز همه ی مردم یه روضه ی مشترک داشتند،امروز زن و مرد همه یه ذکر مشترک میگفتند،از اول صبح گفتی یا نه؟اگه نگفتی الان بگو،همه با هم یه روضه میخوندند،این روضه:امان از دل زینب،یا صاحب الزمان:

تاکی مهار ناقه ی زینب به دست شمر

با اشک چشم و موی پریشان بیابیا


روضه سوم

بابا ، بابا ، نور بصرم بابا

ای تاج سرم بابا ای همسفرم بابا

آن دم که من از ناقه            

افتادم و غش کردم 2

بابا تو کجا بودی ...  

از ما تو جدا بودی 2

آن دم که تو از ناقه

افتادی و غش کردی 2

من بر سر نی بودم  

با تو همه جا بودم

کی از تو جدا بودم ... 2

بابا، بابا ، بابانور بصرم بابا

ای تاج سرم بابا ای همسفرم بابا

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

آن دم که مرا ظالم

اظهار کنیزی کرد 2

بابا تو کجا بودی

از ما تو جدا بودی 2

آن دم که تو را ظالم

اظهار کنیزی کرد

در طشت طلا بودم

مشغول دعا بودم

کی از تو جدا بودم ... 2        

بابا ، بابا، بابا نور بصرم بابا

ای تاج سرم بابا ای همسفرم بابا

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

از بعد زینب در جهان

عاشق تر از من بر تو نیست

در عشق بازی ای پدر

فرزانه ام ، فرزانه ام

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

بابا به شمع روی تو

پروانه ام،  پروانه ام

من نوگلی پژمرده ام

سیلی ز دشمن خورده ام

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر

چوب ، گر زده خصمت به لب

من بوسه بر جایش زنم

روشن شده از نور تو

کاشانه ام کاشانه ام

جانم پدر جانم پدر هستی تو مهمانم پدر


روضه چهارم

آمدم به قتلگه 2

بابا عزا به پا کنم

درد دل از برای تو 2

ز جور اشقیا کنم

آمده  ام به قتلگه 2

بابا عزا به پا کنم

بابا نگر حزینه ام 2

من دخترت سکینه ام

آوردی از مدینه ام  2

بی تو سفر چرا کنم

آمده ام به قتلگه 2  

بابا عزا به پا کنم

در دل از برای تو 2

از جور اشقیا کنم

آمده ام به قتلگه 2

بابا عزا به پا کنم

بابا گلی گم کرده ام 2

کو اصغر شیرین زبان

می گردم اندر کشته ها

شاید گلم پیدا کنم 2

آمده ام به قتلگه 2  

بابا عزا به پا کنم

من دختر افسرده ام 2

سیلی ز دشمن خورده ام

درد دل از برای تو 2  

ز جور اشقیا کنم

آمده ام به قتلگه 2

بابا عزا به پا کنم



روضه پنجم

شمیم جانفزای کوی بابم ، مرا اندر مشام جان بر آمد

گمانم کربلا شد عمه نزدیک،که بوی مشک ناب و عنبر آمد

مهار ناقه را یکدم نگهدار ، به استقبال لیلا اکبر آمد

بگوشم عمه از گهواره خاک صدای دلنشین اصغر آمد

مران ای ساربان یکدم شتر را ، رباب در جستجوی اصغر آمد

حسین را ای صبا بر گو که ازشام ، به کویت زینب غم پرور آمد



روضه ششم

شمیم جانفزای کوی بابم ، مرا اندر مشام جان بر آمد

گمانم کربلا شد عمه نزدیک،که بوی مشک ناب و عنبر آمد

مهار ناقه را یکدم نگهدار ، به استقبال لیلا اکبر آمد

بگوشم عمه از گهواره خاک صدای دلنشین اصغر آمد

مران ای ساربان یکدم شتر را ، رباب در جستجوی اصغر آمد

حسین را ای صبا بر گو که ازشام ، به کویت زینب غم پرور آمد



روضه هفتم


آنان که بهر دنیا دل از خدا بریدند

گلهای باغ ما را در خاک و خون کشیدند

بر روی آل احمد از کینه آب بستند

فریاد العطش را از کودکان شنیدند

مانند ابن ملجم فرق علی اکبر

از ضرب تیغ کینه از راه کین دریدند

در پیش چشم نجمه لب تشنه جسم قاسم

پامال سم اسبان کردند و سر بریدند

از بهر جرعه آب لب تشنه  دست سقا

از تن جدا نمودند بر آرزو رسیدند

بر روی دست بابا شش ماهه کودکی را

مانند غنچه گل با تیر کینه چیدند

اینجامکن اقامت ترسم دوباره آیند

آنان ک ناز ما را با کعب نی خریدند

ما را ببر از اینجا بالین قبر زهرا

تا گویمش چه کردند آنان با یزید ند

ما وارثان اوییم در تازیانه خوردن

از روی ما به سیلی یک باغ لاله چیدند

ژولیده


روضه هشتم

دیشب فضا آبستن اندوه و غم بود

فریاد مظلومی ز بیداد ستم بود

دیشب زمین کربلا شوری دگر داشت

حال و هوای روز عاشورای دگر داشت

دیشب شفق از دیده در ناب می ریخت

طفلی به روی قبر بابا آب می ریخت

دیشب گلان باغ زهرا جمع بودند

پروانه از بهر طواف شمع بودند

دیشب سکینه با پدر رازی مگو داشت

رازی مگو ازجنگ آب و آبرو داشت

دیشب به بابا داستان آه می گفت

از اشک چشم و خستگی راه می گفت

دیشب بابا اشک چشمش نوش می داد

راز دلش را عمه او گوش می داد

می گفت بی تو لاله ها بی رنگ گشته

از دوری اصغر دل من تنگ گشته

بابا بگو با من علی اکبرت کو

من تشنه آبم بگو آب آورت کو

ای ساغر قالو بلا را جرعه نوشم

بانگ اناالعطشان تو آید به گوشم

روزی که می رفتی به کوی آرزویت

دیدم که عمه بوسه زد زیر گلویت

رفتی ولی فکر مرا باور نگشتی

رفتی کجا بابا دیگر برنگشتی

بابا نبودی تا ببینی خصم سرکش

درخیمه ها از راه کین افروخت آتش

بابا نبودی در شب  شام غریبان

گشتیم ما آواره کوه و بیابان

دستی که سیلی زد به روی مادر تو

نیلی نمود از کینه روی دختر تو

مانند زهرا مادرت دارم نشانه            

هم جای ضرب سیلی و هم تازیانه

بابا خبر از گوشه ویرانه دارم  

آری خبر از شمع و از پروانه دارم

آنشب سه ساله دخترت شوری به سر داشت

گویی هوای دیدن روی پدر داشت

آنشب سر تو شمع جمع عاشقان بود

برگرد تو پروانه طفلی نیم جان بود

آنشب سه ساله همت خود را نشان داد

شد مشتری با قیمت یک بوسه جان داد


در اینده ان شالله





موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۲۵
حاج سید محمد رضا هاشمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی