حاج سید محمد رضا هاشمی

وب سایت رسمی مداح اهل بیت ع
سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۲۵ ق.ظ

چون ز فرق اکبر

چون ز فرق اکبر اندر کارزار 

معنی شقّ القمر شد آشکار

ارغوانی شد مشکین سُنبلش

ریخت روی نرگس و برگ گُلش

موی او شد تا ز خونش لاله فام

طرّه اش را شد سیه روزی تمام

هرچه تیر آمد به جسمش در نبرد

جای آن چشمی شد و خون گریه کرد

برجراحاتش که جای شرح نیست

با هزاران دیده جوشن می گریست

آنچه دشمن کرد با او در نبرد

صد مِی باد خزان با گُل نکرد

بس که خون از هر رگش جوشیده بود

سرو از گل پیرُهن پوشیده بود

چون شد از دستش عِنان صبر وتاب

ناگریز افتاد بر یال عقاب

گفت با آن طُوسن تازی نژاد

کِی به جولان برده گوی از گرد باد

کار میدان داری من شد تمام

گاه جولان تو شد ای خوش خرام

سعی کن شاید رسد بار دگر

دست امیدم به دامان پدر

گر به چالاکی از این میدان جنگ

رو به سوی خیمه کردی بی درنگ

اندر آنجا ای سَمَند تیز رو

از کنار خیمه ی لیلا مرو

آگه از حالم اگر لیلا شود

بعد از این مجنون  این صحرا شود

...........................................

از کلام اکبر و تاثیر او

جست از جا اسب آهو گیر او

تا نبیند راکبش را پایمال

وام کرد از تیر دشمن پرّ و بال

چون عقاب از صحن میدان پر گرفت

ضعف کم کم دامن اکبر گرفت

......................................

از کَفَش تیغ و زسر افتاد خود

دست و سر دیگر به فرمانش نبود

شد رها از دست او یال عقاب

گشت بیرون هر دو پایش از رکاب

همچو برگی کوفتد  از باد سخت

میل هر سو می کند الا درخت

اکبر گل چهره نیز از پشت زین

طاقتش شد تاق و آمد بر زمین

بود خاک هم گویی چشم انتظار

تا بگیرد جسم او را در کنار

کرد با حسرت نگاهی درخیام

گفت بابا از منت بادا سلام

..........................................

شه فغان یا بنی از دل کشید

تا که بر جسم علی اکبر رسید

با زانو آمد و به بر کشته اش نشست

دید سروی مانده دور از بوستان

سرو اگر باشد به رنگ ارغوان

گل عُذاری دید کز پا تا به فرق

گشته هم چون گل به خون خویش غرق

اوفتاده سنبلش از پیچ وتاب

غنچه اش پژمرده است از قحط آب

نرگسش مایل به خواب ناز بود

زان که نیمی بسته نیمی باز بود

گفت : ای پسر من پدر پیر توام

پدر پیر و زمین گیر توام

این بیابان جای خواب ناز نیست

ایمن از صیاد تیر انداز نیست

گفت:ریشه ی نخل امیدم کندند

حال استاده به من می خندند



نوشته شده توسط حاج سید محمد رضا هاشمی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

کد براي وبلاگ :: قالب وبلاگ :: کد آهنگ وبلاگکد دعاي فرج براي وبلاگحب العباس :: کرامات حضرت ابوالفضل

بسم الله الر حمن الرحيم - .به وب سايت شخصي مداح اهل بيت (عليهم السلام ) حاج سيد محمد رضا هاشمي خوش آمديد جهت دعوت واجراي مراسم به قسمت تماس با من مراجعه فرماييد هشدار هشدار : انجام دادن اعمال و دستورات علوم خفيه بدون اجازه استاد و خودسرانه و نداشتن علم و آگاهي کافي چيزي جز تباهي و فلاکت در بر ندارد بنابراين قبل از انجام دادن اين اعمال کمي تامل و فکر کنيد .
حاج سید محمد رضا هاشمی

با درود و سلام به پیشگاه تمام اولیا و انبیاء الهی و درود و سلام بی پایان خداوند و اولیا و انبیاء و ملائکه و جن و انس و تمامی خلق خدا به روح و جسم چهارده نور پاک و محور گردش افلاک جناب خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص) و مولای متقیان حضرت امیرالمومنین (ع) وبانوی جهانیان حضرت زهرا (س) و یازده فرزند پاکشان که امامان خلقند از جناب مجتبی (ع) تا آخرین آنها حضرت بقیه الله الاعظم (عج)
و با سلام به شما دوستداران و ارادتمندان اهل بیت (ع)
به لطف خدا ی متعال و عنایت حضرت معصومین (ع) و زحمت چند تن از عاشقان اهل بیت (ع)این سایت راه اندازی شد و امیدوارم که این سایت وسیله ای باشد برای ارتباط دوستان
آل الله ((ع)) و همکاری همگانشان در جهت رشد وارتقای فکری و معرفتی در راه شناخت حق تعالی و آینه های تمام نمای حضرت حق که معصومین (ع) باشند
التماس دعا
حاج سید محمد رضا هاشمی

بایگانی

چون ز فرق اکبر

سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۲۵ ق.ظ

چون ز فرق اکبر اندر کارزار 

معنی شقّ القمر شد آشکار

ارغوانی شد مشکین سُنبلش

ریخت روی نرگس و برگ گُلش

موی او شد تا ز خونش لاله فام

طرّه اش را شد سیه روزی تمام

هرچه تیر آمد به جسمش در نبرد

جای آن چشمی شد و خون گریه کرد

برجراحاتش که جای شرح نیست

با هزاران دیده جوشن می گریست

آنچه دشمن کرد با او در نبرد

صد مِی باد خزان با گُل نکرد

بس که خون از هر رگش جوشیده بود

سرو از گل پیرُهن پوشیده بود

چون شد از دستش عِنان صبر وتاب

ناگریز افتاد بر یال عقاب

گفت با آن طُوسن تازی نژاد

کِی به جولان برده گوی از گرد باد

کار میدان داری من شد تمام

گاه جولان تو شد ای خوش خرام

سعی کن شاید رسد بار دگر

دست امیدم به دامان پدر

گر به چالاکی از این میدان جنگ

رو به سوی خیمه کردی بی درنگ

اندر آنجا ای سَمَند تیز رو

از کنار خیمه ی لیلا مرو

آگه از حالم اگر لیلا شود

بعد از این مجنون  این صحرا شود

...........................................

از کلام اکبر و تاثیر او

جست از جا اسب آهو گیر او

تا نبیند راکبش را پایمال

وام کرد از تیر دشمن پرّ و بال

چون عقاب از صحن میدان پر گرفت

ضعف کم کم دامن اکبر گرفت

......................................

از کَفَش تیغ و زسر افتاد خود

دست و سر دیگر به فرمانش نبود

شد رها از دست او یال عقاب

گشت بیرون هر دو پایش از رکاب

همچو برگی کوفتد  از باد سخت

میل هر سو می کند الا درخت

اکبر گل چهره نیز از پشت زین

طاقتش شد تاق و آمد بر زمین

بود خاک هم گویی چشم انتظار

تا بگیرد جسم او را در کنار

کرد با حسرت نگاهی درخیام

گفت بابا از منت بادا سلام

..........................................

شه فغان یا بنی از دل کشید

تا که بر جسم علی اکبر رسید

با زانو آمد و به بر کشته اش نشست

دید سروی مانده دور از بوستان

سرو اگر باشد به رنگ ارغوان

گل عُذاری دید کز پا تا به فرق

گشته هم چون گل به خون خویش غرق

اوفتاده سنبلش از پیچ وتاب

غنچه اش پژمرده است از قحط آب

نرگسش مایل به خواب ناز بود

زان که نیمی بسته نیمی باز بود

گفت : ای پسر من پدر پیر توام

پدر پیر و زمین گیر توام

این بیابان جای خواب ناز نیست

ایمن از صیاد تیر انداز نیست

گفت:ریشه ی نخل امیدم کندند

حال استاده به من می خندند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۱۸
حاج سید محمد رضا هاشمی

نظرات  (۱)

:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی