در مقام مادر
گریز اول
آبروی اهل دل از پای مادر است
هرچه دارند این جماعت از دعای مادر است
آن بهشتی راکه قرآن می کند توصیف آن
صاحب قرآن بگفتا زیرپای مادر است
آسمان زندگی شد روشن از نور پدر
گلشن هستی مصفاازصفای مادر است
قوت شیر از شیره ی جان می خوراند طفل را
وین شگفت آید که خون دل غذای مادر است
گرمی آغوش مهرش را ندارد آفتاب
مهر بانتر دیگر از مادر خدای مادر است
از دم روح القدس عیسی پدیدآمد اگر
باز هم پرورده در ظل همای مادراست
اوج گیرد قدر فرزند از دعای خیر او
چون دم عیسی بن مریم در دعای مادراست
قدر وجاهی راکه دراسلام دارا شد اویس
از کمال طاعت وخدمت برای مادراست
امر او را داد رجحان بر ملاقات نبی
چون رضای مصطفی هم در رضای مادر است
بسکه محبوب است مادر داشتن بر هر کسی
مصطفی را دخترش زهرا به جای مادراست
من که از مهر علی جان ودلم دارد صفا
این صفای باطن من از صفای مادراست
طبع والایم که منت بر نمی دارد زکس
شرمگین از رحمت بی منتهای مادراست
بهترین منظر به چشم ودل مرا سیمای اوست
خوشترین آواز در گوشم صدای مادر است
با تضرع چهره بر پایش (موید)سود وگفت:
آبروی اهل دل از خاک پای مادراست
گریز دوم
کیست مادر بحر بی همتا ی عشق
کیست مادر گوهر دریای عشق
کیست مادر لیلی دلخسته ای
روز و شب سرگشته در صحرا ی عشق
کیست مادر خضر راه زندگی
در کف جان پرورش مینای عشق
کیست مادر عاشق وارسته ای
بر قد وبالای او دیبای عشق
کیست مادر آنکه با یک لای لای
می برد صبر از دل اعضای عشق
کیست مادر آنکه روی ماه او
برده گوی سبقت از سیمای عشق
کیست مادر آنکه با صد احترام
بوسه گیرد از لبش لبهای عشق
کیست مادر آنکه نبود همچواو
از زمین وآسمان (شیدا)ی عشق