عمه تو هم بیا و ببین
عمه تو هم بیا و ببین ، افتاده عمو جون رو زمین
دیدی چه خاکی شده برسرم ، وقتشه که به کمکش برم
عمه صدا می زنه سوی قتلگاه نرو تو رو خدا عبدالله
زیر بارش تیغ و نیزه ها حسین همش می گه نیا عبدالله
اما کنار بدن عمو خود باباش می گه بیا عبدالله
جامونده ای هستم از بنی هاشم
می خوام که من هم برم پیش قاسم
خیلی خرابه حال من، عمه نیا به دنبال من
تو بده اجازه ی رفتن و، فاطمه صدا می زنه منو
ای خدا چرا بدون سوار مرکب عموی من یازهرا
زنده بمونم اگه بعد از این که می ره آبروی من یازهرا
راه نفسم و گرفته درد بغض تو گلوی من یا زهرا
نفس نموده به سینه ی تنگم
مثل عمو من برا تو می جنگم
جامونده ای هستم از بنی هاشم
می خوام که من هم برم پیش قاسم
مونده رو خاکا بدنی غریب
از همه جا می وزه بوی سیب
روی لب حسین زمزمه است
صحرا پر صدای فاطمه است
می سوزه سینه ی کبوتری که هر پرش جدا شده واویلا
دست پسر یتیم حسن ز پیکرش جدا شده واویلا
مونده کنار تنی که به دستشه سرش جدا شده واویلا
به قتلگه عمه را صدا می زد
به زیر شمشیر دست و پا می زد
جامونده ای هستم از بنی هاشم
می خوام که من هم برم پیش قاسم