رقیه (س)
منو بزن تا که دلت خنک بشه هر چی بگم جواب من کتک میشه
منو پر از قفس بده منو بکش یا معجرم را پس بده
فقط بذار نفس توی گلوم بیاد با گریه فریاد میزنم عمو بیاد
برو کنار، لگد نگیر رو چادرم میخوای بخندی به زمین، که میخورم
بابا سرم شکسته، بال و پرم شکسته حرمت دخترای اهل حرم شکسته
عدو میخواست، عمه ببینه داغ من زجر را یه شبی فرستادند سراغ من
رحمش کجاست، درد من از نیشخندشه وسط سینم جای زانوبندشه
بی طاقتم با پای پر از آبله یادته جا موندم بابا، از قافله
وای صورتم، منو به قصد کشت زدند این جای انگشتره وقتی مشت زدند
چند روز پیش نبودی، محله یهودی یه طایفه مغیره، شدم کبود
داد و هوار، اف به یزید وای از شراب
بابای من، بابای من کشته منو دیگه آبله های پاهای من
جای سیلیِ زجر را ببین رو چشمای من، بابای من
تار چشام، دستِ یه دختر شامی، چرا گوشواره هام
هی میخونم توی ویرونه که بابام رو میخوام، تار چشام
مه روی من، مثل فاطمه مادرت شکست، پهلوی من
لعنت به این شام، همش کتک خوردیم مدام
ببخشید این لکنت کلام من بابامو میخوام از خدا
لعنت به این شام، لعنت به هر چی چشم بد
لعنت به کینه و حسد
لعنت به هر نامردی که عمه ام را زد
چشا دوخته دشمن به ناموس خدا
چی میکشه عمه ما سنگ میخوره از لابلای نیزه ها
موی تو سوخته، لعنت به خولی و تنور
میبوسمت از راه دور؛ لعنت به زجر منو به خاک کشوند به زور
دلم میگیره از این شلوغی ای پدر
رباب حزین و خون جگر
بیا ما را از بین نامحرم ببر