نوحه اول (لیلا بگفتا ...
لــیلا بــگفتا ای شــهِ، لــب تشنـه کامان/ دستــم به دامــان، آقـا الامان
رودم به میدان می رود، در چنــگ گرگــان/ از هجر اکبر، مشکل برم جان
آه و واویــــــــــــلا، کــــــو اکبـــــــــر مـــــــن/ نــور دو، چشــمان تــر مـــــن
شبها نخفتم تا سحــــر، پــــای گهــــواره/تا تــــــو را کردم، هیجده ساله
کـــــردی امیدم نا امید، این بود خیـــــالت/ رفتی ز دنیا، شیـرم حلالــــت
آه و واویلا، کو اکبر من/ نور دو، چشمان تر من
دارم امیــــــــدی از خــدا، یک بار دیگر/ در بـــــــرم آیـــد، نوجوان اکبــــــــر
گردم به دور قامتش، دستی به گردن/ بوسم دو چشم، شهلای اکبـــــــر
آه و واویلا، کو اکبر من / نور دو، چشمان تر من
اکبــــــــر جوان تازه جنگ، این همه لشکر/ تا کی بیاید، در برم بینــــــــــم
ترســــــــم بمیرم نبینم روی او دیگر/ تا صف محشر نوجوان اکبـــــــــــــــــر
آه و واویلا، کو اکبر من/ نور دو، چشمان تر من
ای زینب محزون بیا، کن تو امــدادی/ تا بُریم امشب، رخت دامــــــــــــادی
اهل حــــرم گویند سرود، انــدر این وادی/ از بهر اکبر، تا کنیم شـــــــــادی
آه و واویلا، کو اکبر من/ نور دو، چشمان تر من
مــــــحزون سر و سینه زند، از بهر اکبـــــر/ می کند نوحه، با دو چشم تر
گردی شفیعش ای جـــوان، در صف محشر/از سر جرمش بگذرند دیگــــر
آه و واویلا، کو اکبر من/ نور دو، چشمان تر من
شیعیان ماه محرم به جهان گشت بپا شد ز نو وقت عزا (2 )
زینب غمزده آمد به سوی کرببلا با دو صد حسرت و آه
شاه دین گفت به عباس علمدار جوان با دو صد حسرت و آه (2 )
گو که بعد تو چه سازم من از این جور و جفا با دو صد حسرت و آه
زینب غمزده گفتا به حسین خسرو دین با دلی زار و حزین (2 )
می شوند کشته جوانان در این دشت بلا با دو صد حسرت و آه
نوحه سوم
گفتا سکینه با دیده تر عباس عمو جان بر من تو بنگر
خشکیده دهانم از کف رفته جانم واویلا از این غم
صحرا پر از آب من تشنه کامم وز تشنه کامی در پیچ و تابم
خشکیده دهانم از کف رفته جانم واویلا از این غم
عمو مگر ما خانه نداریم جز یک خرابه منزل نداریم
خشکیده دهانم از کف رفته جانم واویلا از این غم
یک قطره آب اندر حرم نیست بی آب عمو جان تا کی توان زیست
خشکیده دهانم از کف رفته جانم واویلا از این غم
نوحه چهارم
شیعیان ماه محرم به جهان گشت بپا شد ز نو وقت عزا (2)
زینب غمزده آمد به سوی کرببلا با دو صد حسرت و آه
شاه دین گفت به عباس علمدار جوان با دو صد آه و فغان (2)
گو که بعد تو چه سازم من از این جور و جفا با دو صد حسرت و آه
زینب غمزده گفتا به حسین خسرو دین با دلی زار و حزین (2)
می شوند کشته جوانان در این دشت بلا با دو صد حسرت و آه
نوحه پنجم
شیعه ماه غم آمد موسم ماتم آمد (2) جمله زنید بر سر ماه محرم آمد
چون شاه شهیدان شد عازم به میدان(2) از هجر برادر گریان زینب آمد
جون پور علیلش آگه شد که بابش (2) دارد عازم جنگ بهر شهادت آمد
آن قوم ستمگر کشتند نوجوانم(2) بعد علی اکبر نوبت اصغر آمد
اطفال شه دین لرزان زین مصیبت (2) هر یک بهر تودیع گرد آن شه آمد
عون و علمدار من قاسم و یاران من(2) بعد شهادتشان طاقت من سر آمد
بنال ای ناخدا تو اندر این مصیبت (2) ذاکر دل شکسته ماه محرم آمد
نوحه ششم
شیعیان از نو شد ماه محرم، با ناله و غم زنید و بر سر اندر این ماتم، آه و واویلا آمد محرم
زینب محزون با چشم گریون، گفت ای برادر می برندم شام، این قوم کافر، آه و واویلا آمد محرم
لیلای مضطر گفتا به اکبر با دیده تر کن ترک میدان، زین سفر بگذر، آه و واویلا آمد محرم
یکدم روان شو قدت ببینم، ای جان مادر تا نوجوانی داغت نبینم، آه و واویلا آمد محرم
مادر روانم من سوی میدان، قدم نظر کن از نوجوانت قطع نظر کن، آه و واویلا آمد محرم
رخت دامادی، بهرت بریدم، ای جان مادر آخر نکردی، آن رختت برتن، آه و واویلا آمد محرم
رخت دامادی لایق من نیست، ای جان مادر چون بر تن من غیر از کفن نیست، آه و واویلا آمد محرم
نوحه هفتم
لیلا بگفتا ای آرام جانم کن ترک میدان ای روح روانم
بنشین اندر کنارم کز هجرت بیقرارم اکبر جوان لیلا (2)
مادر پیش من چون جانان جانی کن ترک میدان ای یوسف ثانی
بنشین اندر کنارم کز هجرت بیقرارم اکبر جوان لیلا (2)
گر روی میدان بابت شود گریان عمه ات زینب زین ماجرا نالان
بنشین اندر کنارم کز هجرت بیقرارم اکبر جوان لیلا (2)
شبها نخفتم من ای جان مادر رنجها دیدم ای شبه پیمبر
بنشین اندر کنارم کز هجرت بیقرارم اکبر جوان لیلا (2)
نوحه هشتم
گفتا لیلا به افغان بهر اکبر (2) ترک میدان کن ای شبه پیمبر
بنشین یکدم در برم کن رحم بر چشم ترم ای جان مادر (2)
بود امیدم که دامادت نمایم (2) حجله ات بندم شادت نمایم
حوران آیند از سماء گویند در عیشت ثنا این جان مادر (2)
ای صبا چون رسیدی در مدینه (2) گو سلامم به صغرای حزینه
برگو کشتند اکبرت شد خاک غم بر سرت ای جان مادر (2)
نوحه نهم
ای عندلیبان گلشن خراب است (2) آهسته نالید اصغر به خواب است
از داغ اصغر دلخون رباب است لای لایی از سفر برگشته رودم
شیر از پیکان کافر خورده رودم
گهواره خالی اصغر نپیداست (2) یاران چه سازم رودم ناینجاست
در باغ رضوان در نزد زهراست لای لایی از سفر برگشته رودم
شیر از پیکان کافر خورده رودم
اهل مدینه یکسر بیایید (2) ما بیکسان را یاری نمایید
خاک مصیبت بر سر نمایید لای لایی از سفر برگشته رودم
شیر از پیکان کافر خورده رودم
یاران ز غربت زینب رسیده (2) ظلم و ستم ها بسیاری دیده
بار مصیبت قدش خمیده لای لایی از سفر برگشته رودم
شیر از پیکان کافر خورده رودم
نوحه دهم
بر لب بحر فرات سقای لب تشنگان(2) چو فتاد بر روی زمین گفت ای شه کون و مکان
بیا که دیده ام به راه ست هنگام بدرود و وداع ست مولا حسین جان
آوای هل من ناصرش شه خوبان شنید(2) آمد به بالینش نشست ز دل آهی کشید
بگرفت برادر را به بر اشکش روان شد از بصر مولا حسین جان
تا باشدم جان در بدن شه لب تشنگان(2) مرا به خیمه ها مبر به پیش کودکان
وعده آب من داده ام عذرم بگو از وعده ام مولا حسین جان
هذا فراق بینی و بینک سرورم(2) بیا و بردار از زمین کنون این پیکرم
این آخرین وداع بود هنگام الوداع بود مولا حسین جان
این زینت دوش نبی گل باغ جنان (2) نوحه سرایت شد فتوت به صد شور وشین
یاران زمین کربلا خون گرفته خون حسین و یارانش از دجله تا هامون گرفته
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
هر سو فتاده بر زمین یک گلعذاری یکسو نوای مادران با آه و زاری
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
یکسو روان خون یاران چون چشمه ساران یکسو روان سوی خیام خیل سواران
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
یکسو فغان تشنگان بگرفته صحرا یکسو کنار علقمه افتاده سقا
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
نوحه یازدهم
شد شب هجران، خواهر نالان کم نما افغان، با دل سوزان
فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب
چون شود فردا، می روم میدان تا شوم اندر، خاک و خون غلطان
از غم مکن شیون بپا زینب ای زینب با ناله و شور و نوا زینب ای زینب
سیر بنگر بر، این رخ گلگون چون شود فردا، غرقه اندر خون
دیگر نمی بینی مرا زینب ای زینب خونم بریزند اشقیاء زینب ای زینب
می شوم کشته، با همه یاران جسمها پر خو، بی کفن عریان
از ما نماند کس بجا زینب ای زینب جز عابدین در خیمه ها زینب ای زینب
نوحه دوازدهم
ای شیعه بر سر زن، ماه ماتم از نو، بپا شد حسین شهیدم به دشت کربلا شد
زینب از کرببلا به کوفه تا شام روان شد چرا چه ظلمی به آل مصطفی شد
آل احمد ز جفای آل سفیان شدند در به در روانه به سوی شهرها شد
تیر کین حرمله زد به حلق اصغر ستم کرد چرا که اصغر شهید بی صدا شد
نوحه سیزدهم
ماند خاکستر بجا از خیمه های سوخته سبز شد بانگ عزا از خیمه های سوخته
می رود تا آسمان همراه بانگ یا حسین شعله شور و نوا از خیمه های سوخته
آب آب کودکان تشنه در ظهر عطش رفته تا عرش خدا از خیمه های سوخته
از سفیر تیر صیادان غزالان حرم در بیابان شد رها از خیمه های سوخته
کز شرار آتش بیداد رویید از جگر شیون آل عبا از خیمه های سوخته
در غبار آتش و اندوه می آمد برون سروهای سر جدا از خیمه های سوخته
ناله ها می داد سر بیمار دشت کربلا ناله هایی جانگذاز از خیمه های سوخته
کس در آن وادی غم جز زینب محزون نبود تا برون آرد ورا از خیمه های سوخته
از میان شعله های مرگ چون آید برون اهل بیت مصطفی از خیمه های سوخته
می ترواد عطر مظلومیت خون خدا تا ابد در کربلا از خیمه های سوخته
تا ابد تاریخ شد فریاد خونین حسین ثبت شد عشق و صفا از خیمه های سوخته
ناله و ایثار و عشق و تیغ زهر آلود کین می رسد این ماجرا از خیمه های سوخته
از گلوی سرخ اصغر حنجر خونین دین می رسد بانگ درا از خیمه های سوخته
ما چه بر دلهایمان از فراقت او داغهاست می چکد ابر شفا از خیمه های سوخته
آبروی عشق از جاه و جلال زینب است اعتبار نینوا از خیمه های سوخته
در غریبستان دشت سرخ و گلگون بلا می ترواد ناله ها از خیمه های سوخته
آتش بیداد زد بر دامن طفلان عشق ناله هایی شد بپا از خیمه های سوخته
کربلا شد کعبه دلهای عشاق حسین شد بپا سعی و صفا از خیمه های سوخته
من زینب نالانم، از داغ برادرها دارم سخنی امشب، از غایت حرمان ها
دارم غم سنگینی، کان را نکشد کوهی واگو نکنم آن را، ترسم شکند جان ها
یک لحظه به گوش جان، بشنو همه دردم را تا جور و عدو بینی، و آن ماتم و این غم را
شب بود و سیاهی ها، غم بود تباهی ها حق زخمی خنجرها، در عرصه میدان ها
امروز مرا بنگر، تا حال دی ام دانی من بودم و مولایم، عباس و دگر تنها
تا دین خدا گردد، قائم به دم یاران خون خوردم و خود دیدم، در خون همه آنها
بشنو که چها آمد، از دست عدو بر ما یاران مرا کشتند، لب تشنه به میدان ها
عطشان همه اطفال و، خونین همه مردان زنها همه سرگردان، من ماندم و حرمان ها
آمد شه دین آخر، گفتا که حلالم کن من می روم و بستم، با تو همه پیمان ها
اشکی که ز سر اندوه، راهش ه برون وا شد دریای سرشکی شد، در عالم و دوران ها
او خون خدا بود و، من ناله آزادی هر جا که کشم آهی، سوزد دل انسان ها
دانی همه احوالم، پس ناله کن و شیون تا زنده بماند حق، پیوسته به دوران ها
ای شیعه بزن بر سر، تا کرببلا زن پر تا خون حسین بینی، جوشان به دل و جانها
او خطبه خون خواند و، من خطبه گل خواندم او کشته به میدان شد، ما خوار بیابانها
او بر سر نی گشت و، ما بی سرو سامانها حق که خدا یار است، با بی سرو سامانها
گر اهل دلی بشنو، زیرا که حسینم گفت ذلت به کجا و ما، با این همه ایمانها
هر نور و هدایت او، کشتی نجات هم او اندر شب ظلمانی، و اندر شب طوفانها
هر کس ره او پوید، آب حَیِوان جوید گلهای جنان بوید، در روضه رضوانها
پایان نکنی مخلص غمنامه این ماتم گویی که گراشی خوش، خوش چاکیده گریبانها
واحد شب عاشورا
واحد شب عاشورا، از سید کاظم موسوی
در کرببلا شورش و محشر بود امشب
در قلب حسین از ستم اخگر بود امشب
از هیبت این شب به فغان دختر زهرا
ز اندیشه فردای برادر بود امشب
در خیمه همه اهل حرم زار و پریشان
از آه و فغان دیده ز خون تر بود امشب
بر زانوی غم با دل پر حسرت و گریان
زینب ز غم مرگ برادر بود امشب
لیلا شده ماتم زده با حالت مضطر
اندر غم مرگ علی اکبر بود امشب
کلثوم حزین با دل پر خون و پریشان
در ماتم عباس دلاور بود امشب
گردیده رباب خونجگر از حالت اصغر
اندر سر گهواره مکدر بود امشب
با ناله و غم مادر قاسم شده دمساز
در حجله عروس، خسته و مضطر بود امشب
قاسم چو یکی طایر بشکسته پر و بال
تا صبح ز غم، دیده او تر بود امشب
در خلد برین از غم فردا شده دل خون
از بهر حسین، زار، پیمبر بود امشب
زهرا ز غم مرگ حسین گشته پریشان
خون در جگر ساقی کوثر بود امشب
گردیده حسن با جگر پاره عزادار
بر سینه زنان بهر برادر بود امشب
افسرده ز غم دیده محزون و دل افکار
از بهر حسین سبط پیمبر بود امشب
ای شیعه در این بزم عزا اشک فشانید
در بزم حسین حضرت داور بود امشب
یک شب ز حیات شه دین بیش نمانده
جبریل امین واله و مضطر بود امشب
بر زینب و کلثوم و همه عترت طاها
رنج و محن از چرخ ستمگر بود امشب
یک دشت پر از همهمه لشکر اعداء
در دست همه نیزه و خنجر بود امشب
گفتا قاسم به فغان که ای شه تشنه لبان اذن میدان مرا ده عمو سیرم ز جهان
بعد یــاران جانـی ســیرم ز زندگانــی اذن میدان مرا ده عمو سیرم ز جهان
کشتند حر دلاور عون و عباس و جعفر اذن میدان مرا ده عمو سیرم ز جهان
وصیت کرده با من بعد از اذن شهادت اذن میدان مرا ده عمو سیرم ز جهان
الوداع الوداع امشب شب عاشوراست دور خیمه بر سر زنان زهراست
الوداع الوداع امشب زینب محزون زینب محزون در فکر فرداست
الوداع الوداع امشب لیلای محزون لیلای محزون در فکر فرداست
الوداع الوداع امشب عروس ناشاد عروس ناشاد در فکر فرداست
ماهِ محرم شد با دیدۀ تر محبّان سراسر رختِ سیه زین غم بنموده در بر کنید خاک بر سر
اندر عزای، سبط پیمبر
وارد شدند در کربلا در یوم دوّم همین ماه و آن شاه رو کرده به یاران گفتا که منزل ما بُوَد اینجا
از ناقه ها بار، گیرید و یکسر
همراهِ آن شاهِ بی خیل و لشکر بودند شش برادر عباس و عبدالله و عون و جعفر دو ماه منوّر
قاسم از یکسو، یک سمتی اکبر
لیلا جدا گردد اینجا ز اکبر کند خاکِ بر سر تیر ستم آید به حلق اصغر ز قوم ستمگر
رنگین ز خونش شد دستِ مادر
ای شیعه مگر قتل شه کرببلا شد یا ماه عزا شد
یا ماتم فرزند علی شیر خدا شد در دشت بلا شد
چون آب به روی شه لب تشنه ببستند دلها بشکستند
بسیار عزیزان حسین تشنه نشستند در دشت بلا شد
از تیر جفا اصغر او غرقه به خون شد زینب به فغان شد
این جور و ستم جمله ز اولاد زنا شد در دشت بلا شد
یک غنچۀ گل بر سر دست شه مظلوم آن کودک معصوم
مانند مه یک شبه انگشت نما شد در دشت بلا شد
اطفال شه دین همه لرزان و گریزان از جور لعینان
آتش به خیام حرم آل عبا شد در دشت بلا شد
ای شیعه از چه عون و عباس و علی اکبر ناشاد هم قاسم داماد
لب تشنه شهیدان همه در راه خدا شد در دشت بلا شد
ای شیعه از چه زینب و کلثوم و هم سکینۀ زار گردیده گرفتان
یا بلکه زجور و ستمِ شمر دغا شد در دشت بلا شد
بر ناقۀ عریان ز جفا سیدِ سجاد با ناله و افغان
یا بسته به گردن غل و زنجیر به پا شد در دشت بلا شد
ای شیعه از چه اهل بیت زار آن شاه شهیدان با ناله و افغان
بر ناقه و محمل حرم شیر خدا شد در دشت بلا شد
به دشت کربلا لیلای محزون بگفتا با صد افغون علی اکبر جوان تاجدارم دمی کن ترک میدون
بیا ای ماه کنعان، مرو در چنگ گرگان دل لیلا مسوزان (2 )
چه گلی از گلشنِ وصلت نچیدم جوان نا امیدم به جای خلعت دامادی تو کفن بهرت بریدم
گل نشکفته ام رو در خزانی، اسیر کوفیانی روی ناکام علی زین دار فانی، نخواهم زندگانی
نظر بنما به حال زینب زار و این عترت طاها ترحم کن دمی بر حال لیلا مهِ یثرب و بطحا
نشین گویم سکینه تا ببارد، برایت مشک و عنبر زند شانه به گیسوی تو زینب، گلاب از دیدۀ تر
شاه دین گفت به عباس دلاور ز جا برخیز ببین حالم برادر
علم بر گو به دستِ کی سپارم به غیر از تو علمداری ندارم
علم را نوبت دیگر بپا کن به من هم یاری از بهر خدا کن
علم بر گو به دست کی سپارم به غیر از تو علمداری ندارم
در عالم جز منِ مظلوم و بی یار کسی نشنیده شاهی بی علمدار
علم برگو به دست کی سپارم به غیر از تو علمداری ندارم
علمدار سپاهم ای برادر شهید بی گناهم ای برادر
علم بر گو به دست کی سپارم به غیر از تو علمداری ندارم
ای شیعه ز نو محرم آمد، هنگام عزا و ماتم آمد
بر سر بزنید در این مصیبت، در ماریه شاه عالم آمد
گفتا شه دین به نوجوانان، اینجا بُوَد وعده گاه جانان
عباس تو خیمه ها بپا کن، چون امر خدا مسلم آمد
این دشت بلاست قتلگاهم، گردند شهید اقربایم
آتش بزدند به خیمه گاهم، زینب به عزا و ماتم آمد
از جور و جفای قوم اعدا صد چاک شود یوسف لیلا
شیعه به سر زن ماه عزا شد ماه محرم یاران بپا شد
فرزند زهرا با لب عطشان رأس شریفش از تن جدا شد
سلطان خوبان سبط پیمبر گفتا به خواهر با حال مضطر
خواهر ندارم من یار و یاور دارم وصیت وقت وداع شد
خواهر چو رفتم من سوی میدان اصغر به دستم با حال محزون
گفتم دهید آبی بهر این طفل تیر سه شعبه سویش روان شد
دست علمدار شاه بی یار از تن جدا شد با چشم خونبار
از بعد مرگ ثانی حیدر روز حسین چون شام سیه شد
شیعه باز است و غم (2 )، با آه و الم به سر و سینه بر زن، که زنو شد محرم
شیعه باز است و غم
چو شهنشاه دین روبروی قوم کین فرمود ایها الناس به صدای حزین
زهراست مادرم پسر حیدرم نامم بود حسین و سبط پیمبرم
کشتید اکبرم هم با اصغرم عباس جوان و عون جعفرم
کشتید یاوران قاسم نوجوان در خیمه علیل است عابد ناتوان
بن سعد لعین اطفالم ببین در خیمه نشسته زینب دل حزین
شیعه کردن شهید آن قوم پلید نوگل باغ زهرا از حکم یزید
شیعه دیدی چسان کردند کوفیان رأس عزیز زهرا بر نوک سنان
گفتا عباس جوان (2 ) کی شه تشنه لبان
سکینه آمده نزدم با دو صد آه و فغان ده اذن میدانم
فرزند شاه عرب (2 ) دارم از خود عجب
سقای تشنه لبانم جانم آمد به لب ده اذن میدانم
سکینه هر زمان (2 ) گوید عمو جوان
همچو من تشنه لبی کو عمو در این جهان ده اذن میدانم
شاها در خیمه ها (2 ) بانگ فریاد و آه
از صغیران حجازی می رود تا سما ده اذن میدانم
ای شیعیان مگر ماه عزا نو شد (2 ) جمله دلها پر از غم شد، واویلا حسین (2 )
شد کشته شاه دین فرزند پیغمبر، شد (2 ) غم نصیب زینب شد، واویلا حسین (2 )
شد پیکر پاره پاره پیرک علی اکبر، شد (2 ) لیلا محزون و مضطر شد، واویلا حسین (2 )
شده پاره پاره حلقوم علی اصغر، شد (2 ) در خون خود شناور شد، واویلا حسین (2 )
ای شاه غضنفر فَر در کرببلا بنگر (2 ) بین کشته جوانانت، هم قاسم و هم اکبر (2 )
یک طرف علی اکبر، یک طرف علی اصغر (2 ) آن یکی گلو پاره، دیگری شده بی سر (2 )
لیلا بگفتا ای شهِ، لب تشنه کامان دستم به دامان، آقا الامان
رودم به میدان می رود، در چنگ گرگان از هجر اکبر، مشکل برم جان
آه و واویلا، کو اکبر من نو دو، چشمان تر من
شبها نخفتم تا سحر، پای گهواره تا تو را کردم، هیجده ساله
کردی امیدم نا امید، این بود خیالت رفتی ز دنیا، شیرم حلالت
آه و واویلا، کو اکبر من نور دو، چشمان تر من
دارم امیدی از خدا، یک بار دیگر در برم آید، نوجوان اکبر
گردم به دور قامتش، دستی به گردن بوسم دو چشم، شهلای اکبر
آه و واویلا، کو اکبر من نور دو، چشمان تر من
اکبر جوان تازه جنگ، این همه لشکر تا کی بیاید، در برم بینم
ترسم بمیرم نبینم روی او دیگر تا صف محشر نوجوان اکبر
آه و واویلا، کو اکبر من نور دو، چشمان تر من
ای زینب محزون بیا، کن تو امدادی تا بُریم امشب، رخت دامادی
اهل حرم گویند سرود، اندر این وادی از بهر اکبر، تا کنیم شادی
آه و واویلا، کو اکبر من نور دو، چشمان تر من
محزون سر و سینه زند، از بهر اکبر می کند نوحه، با دو چشم تر
گردی شفیعش ای جوان، در صف محشر از سر جرمش بگذرند دیگر
شیعیان ماه محرم به جهان گشت بپا شد ز نو وقت عزا (2 )
زینب غمزده آمد به سوی کرببلا با دو صد حسرت و آه
شاه دین گفت به عباس علمدار جوان با دو صد حسرت و آه (2 )
گو که بعد تو چه سازم من از این جور و جفا با دو صد حسرت و آه
زینب غمزده گفتا به حسین خسرو دین با دلی زار و حزین (2 )
گفتا سکینه با دیده تر عباس عمو جان بر من تو بنگر
خشکیده دهانم از کف رفته جانم واویلا از این غم
صحرا پر از آب من تشنه کامم وز تشنه کامی در پیچ و تابم
خشکیده دهانم از کف رفته جانم واویلا از این غم
عمو مگر ما خانه نداریم جز یک خرابه منزل نداریم
خشکیده دهانم از کف رفته جانم واویلا از این غم
یک قطره آب اندر حرم نیست بی آب عمو جان تا کی توان زیست
شیعیان ماه محرم به جهان گشت بپا شد ز نو وقت عزا (2)
زینب غمزده آمد به سوی کرببلا با دو صد حسرت و آه
شاه دین گفت به عباس علمدار جوان با دو صد آه و فغان (2)
گو که بعد تو چه سازم من از این جور و جفا با دو صد حسرت و آه
زینب غمزده گفتا به حسین خسرو دین با دلی زار و حزین (2)
می شوند کشته جوانان در این دشت بلا با دو صد حسرت و آه
شیعه ماه غم آمد موسم ماتم آمد (2) جمله زنید بر سر ماه محرم آمد
چون شاه شهیدان شد عازم به میدان(2) از هجر برادر گریان زینب آمد
جون پور علیلش آگه شد که بابش (2) دارد عازم جنگ بهر شهادت آمد
آن قوم ستمگر کشتند نوجوانم(2) بعد علی اکبر نوبت اصغر آمد
اطفال شه دین لرزان زین مصیبت (2) هر یک بهر تودیع گرد آن شه آمد
عون و علمدار من قاسم و یاران من(2) بعد شهادتشان طاقت من سر آمد
شیعیان از نو شد ماه محرم، با ناله و غم زنید و بر سر اندر این ماتم، آه و واویلا آمد محرم
زینب محزون با چشم گریون، گفت ای برادر می برندم شام، این قوم کافر، آه و واویلا آمد محرم
لیلای مضطر گفتا به اکبر با دیده تر کن ترک میدان، زین سفر بگذر، آه و واویلا آمد محرم
یکدم روان شو قدت ببینم، ای جان مادر تا نوجوانی داغت نبینم، آه و واویلا آمد محرم
مادر روانم من سوی میدان، قدم نظر کن از نوجوانت قطع نظر کن، آه و واویلا آمد محرم
رخت دامادی، بهرت بریدم، ای جان مادر آخر نکردی، آن رختت برتن، آه و واویلا آمد محرم
لیلا بگفتا ای آرام جانم کن ترک میدان ای روح روانم
بنشین اندر کنارم کز هجرت بیقرارم اکبر جوان لیلا (2)
مادر پیش من چون جانان جانی کن ترک میدان ای یوسف ثانی
بنشین اندر کنارم کز هجرت بیقرارم اکبر جوان لیلا (2)
گر روی میدان بابت شود گریان عمه ات زینب زین ماجرا نالان
بنشین اندر کنارم کز هجرت بیقرارم اکبر جوان لیلا (2)
شبها نخفتم من ای جان مادر رنجها دیدم ای شبه پیمبر
گفتا لیلا به افغان بهر اکبر (2) ترک میدان کن ای شبه پیمبر
بنشین یکدم در برم کن رحم بر چشم ترم ای جان مادر (2)
بود امیدم که دامادت نمایم (2) حجله ات بندم شادت نمایم
حوران آیند از سماء گویند در عیشت ثنا این جان مادر (2)
ای صبا چون رسیدی در مدینه (2) گو سلامم به صغرای حزینه
ای عندلیبان گلشن خراب است (2) آهسته نالید اصغر به خواب است
از داغ اصغر دلخون رباب است لای لایی از سفر برگشته رودم
شیر از پیکان کافر خورده رودم
گهواره خالی اصغر نپیداست (2) یاران چه سازم رودم ناینجاست
در باغ رضوان در نزد زهراست لای لایی از سفر برگشته رودم
شیر از پیکان کافر خورده رودم
اهل مدینه یکسر بیایید (2) ما بیکسان را یاری نمایید
خاک مصیبت بر سر نمایید لای لایی از سفر برگشته رودم
شیر از پیکان کافر خورده رودم
یاران ز غربت زینب رسیده (2) ظلم و ستم ها بسیاری دیده
بار مصیبت قدش خمیده لای لایی از سفر برگشته رودم
بر لب بحر فرات سقای لب تشنگان(2) چو فتاد بر روی زمین گفت ای شه کون و مکان
بیا که دیده ام به راه ست هنگام بدرود و وداع ست مولا حسین جان
آوای هل من ناصرش شه خوبان شنید(2) آمد به بالینش نشست ز دل آهی کشید
بگرفت برادر را به بر اشکش روان شد از بصر مولا حسین جان
تا باشدم جان در بدن شه لب تشنگان(2) مرا به خیمه ها مبر به پیش کدکان
وعده آب من داده ام عذرم بگو از وعده ام مولا حسین جان
هذا فراق بینی و بینک سرورم(2) بیا و بردار از زمین کنون این پیکرم
این آخرین وداع بود هنگام الوداع بود مولا حسین جان
این زینت دوش نبی گل باغ جنان (2) نوحه سرایت شد فتوت به صد شور وشین
یاران زمین کربلا خون گرفته خون حسین و یارانش از دجله تا هامون گرفته
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
هر سو فتاده بر زمین یک گلعذاری یکسو نوای مادران با آه و زاری
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
یکسو روان خون یاران چون چشمه ساران یکسو روان سوی خیام خیل سواران
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
یکسو فغان تشنگان بگرفته صحرا یکسو کنار علقمه افتاده سقا
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
فتوت هم از سوز دل نوحه سرا شد ای ذاکرا تو هم بنال که موسم شور و نوا شد
شد شب هجران، خواهر نالان کم نما افغان، با دل سوزان
فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب
چون شود فردا، می روم میدان تا شوم اندر، خاک و خون غلطان
از غم مکن شیون بپا زینب ای زینب با ناله و شور و نوا زینب ای زینب
سیر بنگر بر، این رخ گلگون چون شود فردا، غرقه اندر خون
دیگر نمی بینی مرا زینب ای زینب خونم بریزند اشقیاء زینب ای زینب
می شوم کشته، با همه یاران جسمها پر خو، بی کفن عریان
از ما نماند کس بجا زینب ای زینب جز عابدین در خیمه ها زینب ای زینب
ای شیعه بر سر زن، ماه ماتم از نو، بپا شد حسین شهیدم به دشت کربلا شد
زینب از کرببلا به کوفه تا شام روان شد چرا چه ظلمی به آل مصطفی شد
آل احمد ز جفای آل سفیان شدند در به در روانه به سوی شهرها شد
تیر کین حرمله زد به حلق اصغر ستم کرد چرا که اصغر شهید بی صدا شد
***
ساقی لب تشنگان سوی میدان شد روان
سینه ی مولا شد زغم غوغا
عالم شیون و غم محزون قلب خاتم زین رو شور و ماتم
*** *** ***
روبروی قوم کین می خروشد اینچنین
حیدر است بابم باب احبابم
مولایم حسین است ما را نور عین است زین رو شور و ماتم
*** *** ***
گرد عباس از جفا کوفیان بی حیا
حمله ور سویش خصم بد خویش
با تیر، تیغ و شمشیر هر دم بارش تیر زین رو شور و ماتم
*** *** ***
زد به قلب دشمنان با خروش و بی امان
آه از آن دم کان ساقی عطشان
از زین واژگون شد عباس غرق خون شد زین رو شور و ماتم
*** *** ***
در برش آمد حسین شد دو عالم شور و شین
دیده ها گریان شد حرم نالان
عطشان کام طفلان گریان دیده هاشان زین رو شور و ماتم
» نوحه : شیعیان از نو
» شاعر : امیر گوهر شناس
شیعیان از نو (۲) بزنید بر سر
بهر شهزاده، علی اکبر(2)
امید لیلا شبه پیمبر
ما را مسوزان تا صف محشر
یکدم تأمل بینم جمالت
شیری که خوردی بادا حلالت
پور شهنشاء ساقی کوثر
فرزند زهرا سبط پیمبر
رأس شریفش از تن جدا شد
بر پا عزا در أرض و سما شد(2)
از داغ عباس پشتم شکستید
آب گوارا رویم ببستید
طفل صغیرم اصغر فدا شد
شهزاده قاسم عیشش عزا شد(2)
» واحد : حدیث حنجر و خنجر
» شاعر : محمود موجی
زنو هنگامه غم شد دو عالم غرق ماتم شد
طلوع بیرق ماتم زاقلیم محرم شد
سپهسالار دشت خون بپا بنموده در هامون
بنای محو خصم دون چو تکلیف مسلّم شد
شد هنگام مرور غم چو در اندیشه عالم
صلا دادند شد ماتم زمان حزن اعظم شد
سیاهی شد جهان آرا میان سینه صحرا
نوا خوان حضرت حوّا علم بر دوش آدم شد
حدیث حنجر وخنجر هجوم جور ویرانگر
به روی نیزه شرح سر عزا در هر دو عالم شد
پریشان زاده ی زهرا زجور لشکر اعداء
لبالب سینه صحرا ز نسل ابن ملجم شد
در آن جولان تیغ و خون در آن هنگامه ی محزون
میان دشت آذرگون چو حُر جان داد مَحرم شد
چو قاسم آن گل احمر دو لب بگشود کای سرور
دمی حال مرا بنگر به دل حزن دمادم شد
پس از اکبر ز جان سیرم ز هجرش سخت دلگیرم
کنون ای مرشد و پیرم دلم در چنگ ماتم شد
ابالفضل آسمان گیرد نمی خواهد امان گیرد
زدشمن تا که جان گیرد به پیکارش مصمّم شد
میان شط حزن آئین دلش یکباره شد غمگین
لب عطشان شاه دین به کام او مقدّم شد
چو ابن بوتراب آمد ز دشمن در عتاب آمد
لب عطشان ز آب آمد جهان ویرانه آندم شد
علمدار سپاه دین رُخش از خون سر رنگین
فتاد آن مه ز صدر زین بخون آغشته پرچم شد
ز هجر ماه بی همتا زداغ هجرت سقا
نه تنها قامت مولا که پشت این جهان خم شد
روان گردید چون مولا به سوی لشکر اعداء
دل زیب از این غوغا پر از آشوب از غم شد
شروع غارت خنجر ز جور شمر ویرانگر
پریشان انبیاء یکسر فغان در جان خاتم شد
امان از محنت دشمن که زینب را نبود ایمن
گزند و طعن اهریمن به زخم سینه مرحم شد
به سوی زینب مظطر ز عرش حضرت داور
به زاری ساره و هاجر به آه و ناله مریم شد
فدای حجت ای مولا ز سعی ات شد صفا پیدا
گلوی اصغر شیدا حدیث چاه زمزم شد
بنال ای "موجی "محزون رخ اکبر شده گلگون
زجور تیغ خصم دون جهان یکباره ماتم شد
» نوحه : دست عباس
» شاعر : مهدی فتوّت
دست عباس فتاده در کنار علقمه(2)
ساقی شد صد پاره در خون کربلا شد همهمه
کربلا ماتم گرفته "با حسین"(2) فاطمه
تا که سقّا ناله لب تشنگان از جان شنید
صولت حیدر بداد و لشکر دشمن درید
کف بزد آب و نخوردش "تا حسین"(2) تشنه بدید
چون برون امد ز شط آن ساقی لب تشنگان
از عدو آمد به سویش بارش تیر و سنان
قلب سقا پاره تا شد "پاره مشک"(2) پهلوان
چون عمود آمد به فرقش گفت اخی ادرک اخی
زار و بشکسته حسین ابن علی داد این ندا
شد شکسته پشت من ای "یادگار"(2) مرتضی(ع)
اُسوه ی اهل فتوّت یک نظر بر "مهدی" دار
تا قبول اُفتد رثایش نزد رب کردگار
سرور مردان 'مردی' "تا جهان"(2) پایدار
****» نوحه : این آخرین دیدار زینب با حسین است (نوحه ایام محرم)
» شاعر : محمود موجی
در کربلا بر پا فغان و شور شین است این آخرین دیدار زینب با حسین است
* * * * *
شد لحظه جانسوز و غمبار جدائی وقت وداع آن دو نور نیرین است
آه این آخرین دیدار زینب با حسین است
* * * * *
زینب بگفتا کـای اخـــا دراضطـرابم شد تازه داغ مادر و هجران بابم
من بی تو با این دشمنان گویا چه سازم افغان و غوغا زین جهت در عالمین است
آه این آخرین دیدار زینب با حسین است
* * * * *
شاه شهیدان در غم اصلاح امت دشمن غریق کینه بدرو حنین است
آه این آخرین دیدار زینب با حسین است
* * * * *
در کربلا زینب فغـان از دل بر آرد در غصه ها اندوه و ماتم می شمارد
گوید به سوئی اکبر و عباس یکسو درخون شناور شاه بی سر نور عین است
آه این آخرین دیدار زینب با حسین است
* * * * *
"موجی"بخوان غمنامه آل پیمبر قاسم بخون غلطیده خونین زلف اکبر
درخون شناور عون و عبدا... و جعفر ماه منیر از کینه مقطوع الیدین است
آه این آخرین دیدار زینب با حسین است.
» نوحه : شیعه از بهر خدا
» شاعر : محمود موجی
شیعه از بهر خدا قصه غم گوش نما زینب غمزده زین حزن و عزا شد به نوا
که منم دخت بتول راحتی آرای رسول آنکه آورده به این عالم غمدیده اصول
من که سرگشتۀ آن کوی توأم "حسین، حسین"
من که ماتم زدۀ روی توأم "حسین، حسین"
کشتۀ تیر و سنین (2)
* * * * * *
سفر کرببلا کرده مرا غرق بلا گویم اینک به شما قصۀ شرح شهدا
گویم اینک سخنی از مُحَنِ انجمنی گویم از بی کفنی کشته دور از وطنی
شمر بد کار پلید چون ز کمر تیغ کشید قلب غمدیده امیدش ز برادر ببرید
وای از آن لحظه که فریاد زدم "حسین، حسین"
شعله بر عالم ایجاد زدم "حسین، حسین"
کشتۀ تیر و سنین (2)
* * * * * *
با دوصد شیون و شین ماه جهانتاب حسین هیبت حیدری آن هیمنۀ بدر و حنین
ساقی کرببلا میر علمدار سپاه در تحیّر شد از او لشکر بی دین و دغا
کام عطشان حرم ناله کنان تا که زغم واژگون غرق به خون گشته علمدار و علم
کیست بالای سر ساقی کنون؟ "حسین، حسین"
کیست از حجر اخا دیده بخون؟ "حسین، حسین"
کشتۀ تیر و سنین (2)
* * * * * *
من به صد شور و فغان بر سر نی دیده ام آن رأس پاک شهدا وان سر مولای جهان
دل به تاب و تب او آیۀ حق بر لب او غرق ماتم ز اِلَم گشته دل زینب او
خیزران و دو لبش قافله ای غم عقبش شعله بر قلب جهان زد ز مصائب تَعَبش
ذکر عالم شده زان تشت طلا "حسین، حسین"
به لبان همه آن شور و نوا "حسین، حسین"
کشتۀ تیر و سنین (2)
* * * * * *
من به آواز جلی با همۀ رنج و بلا جاودان کرده ام آن نهضت شاه شهدا
کو به کو با دل خون کردم از اندوه فزون بانگ رسوائی دون وان ستم خصم زبون
کن "گراشی"(1) تو زغم ناله چنین "حسین، حسین"
چونکه شد کشتۀ شمشیر و سنین "حسین، حسین"
کشتۀ تیر و سنین (2)
___________________________________________________
1- در این مصرع هر نوحه خوانی مجاز است نام خود را جایگزین نماید
» نوحه : بیرق اندوه
» شاعر : محمود موجی
چون بیرق اندوه بپا در دو جهان شد دل ناله کنان شد
یکباره سیه پوش همه کون و مکان شد زین بار گران شد
تا کرد به صحرای بلا مسکن و مأوا آن زاده ی زهرا
فریاد و فغان یکسره در جان جنان کن دل ناله کنان شد
زانوی ادب نزد اخا زد گل احمر عباس دلاور
تا رخصت میدان بستاند به بیان شد دل ناله کنان شد
کای زاده ی زهرا شده ام یکسره دلتنگ بگذار روم جنگ
عطشان همه اطفال و اخایت نگران شد دل ناله کنان شد
"موجی" به نوا گشته که ای شافع محشر ای کشته ی بی سر
این جمع ز داغ تو چنین سینه زنان شد دل ناله کنان شد
» نوحه : ایام محرم (زیر واحد)
» شاعر : محمود موجی
شیعه به سر زن، از نو عزا شد زین شور وافغان، غوغا به پا شد
ارض وسماء شیون کنان از این بلا شد
* * * * * *
شد زلف اکبر، از خون معطر بر دوش یاران، شبه پیمبر
قلب حسین ابن علی ماتمسرا شد
ارض وسماء شیون کنان از این بلا شد
* * * * * *
کون ومکان شیون کنان (2) از این مصیبت چون شد قیامت
تا که رگان خونفشانش در نوا شد
ارض وسماء شیون کنان از این بلا شد
* * * * * *
آمد زمیدان، سقای طفلان دستش جدا شد از تیغ عدوان
تارک عباس علی از کین جدا شد
ارض وسماء شیون کنان از این بلا شد
* * * * * *
نای نساء العالمین (2) حضرت زهرا، بنموده غوغا
حضرت ختم المرسلین، صاحب عزا شد
ارض وسماء شیون کنان از این بلا شد
* * * * * *
"موجی" به زاری، کن سوگواری با آل حیدر، کن غمگساری
چون دو جهان بر سر زنان زین ماجرا شد
ارض وسماء شیون کنان از این بلا شد
» نوحه : عارف شش ماه کربلا
» شاعر : محمود موجی
طفل صغیر عطشانم (2) ای رودم ای رود (2)
آتش زده بر دامانم (2) لب تشنه آسود
آه ای رودم ای رود
آرام دلم لالایی (2) ای رودم ای رود (2)
ای آب و گِلم لالایی (2) ای مقصد ومقصود
آه ای رودم ای رود
قنداقه به تن سربازم (2) ای رودم ای رود (2)
بر دست پدر جانبازم (2) مادر ز تو خشنود
آه ای رودم ای رود
روی دست سرور دین (2) شد علی اصغر چو غمین
حرمله زد، تیر جفا، شد دوجهان غوغا
شور فغان در دوجهان شد زنو برپا
زغم گهواره تو (2) زگلوی پاره تو
شمس و قمر، زیر وزبر، شیون و واویلاست
شور عزا، حزن و نوا، در ملاء اعلا ست
"موجی "به نوا می آید (2) ای رودم ای رودم (2)
چون شه به نوا می آید (2) با ناله فرمود (2)
آه ای رودم ای رود
» واحد : ساقی عشق
» شاعر : کیامرث خورده بین
شیعیان بــاز به جانم غم عبــــاس افتــاد
مردم چشم تــرم در یم احســــاس افتــاد
جــان به لب آمــده از قصــه پر غصــه او
کو زبــانی که تــوان وصف کنـد قصــه او
یک جهان دل همه از داغ غمش غمگین است
سینــه هـا سوختــه زان واقعــه خونین است
گوش کن شیعـه کنـون قصه ســـرداری او
آورم تــا بــه زبــان شــرح فــــداکاری او
وعـــده آب بــه دلهــای پریشــــان داده
گشته ساقی و به جانبـــازی خـود جان داده
چشم انداخت به دریـای بـــلا گشت روان
بود تنهــــا نگهش در نگه تشنــــه لبــان
هفت تکبیر زد و عــازم جانبــــازی گشت
ساقــی عشق مهیــای ســرافـرازی گشت
اسب همت پـی پیــکار عــــدو تیــز نمود
دست در قبضـه شمشیـــر بلا خیـــز نمود
آه زان دم که به قاموس بــلا مــــاوا کرد
دیــده علقمــه را چشمــه خونپــــالا کرد
تشنــــه لب بود ولــی بـر لب خود آب نزد
آب را بـرجگــر تفتـــــه بــی تـــاب نزد
دست را کرد پر از آب و بـه نزدیک دهــان
برد تــا ســرد کند بلکه دمـــی آتش جان
جلوهگر گشت به یادش لب عطشان حسین
عطش تشنــه لبــان و غم طفـلان حسین
تا لب تشنه شـود مست سرافــرازی خویش
یک قدم تا بـه سرافرازی نهد پـای به پیش
تشنه از آب بـرون گشت و دل آب شکست
کمر مــوج به یــاد کف مهتـــاب شکست
آبـــرو داد به مشکی که امیــد حــرم است
ای دو صد حیف از این مشک که صید ستم است
بود تنهــــا به امیــدی که مگر قطــره آب
به حــرم بــاز رســاند پـی دلهــای کباب
دشمن از عـــزم علمــدار حسیـن آگـه شد
لشکــر فتنــه و آشـوب حصـــــار ره شد
کوفیــان راه بـر آن ســاقی عطشـان بستند
پیکــرش را ز دم نیــزه و خنجــر خستنــد
خارهــا حلقـــه به گــرد گل محصور زدند
تیغهــا بـر جگـــر لالـــه مخمـــــور زدند
یــورشی کـــرد علمدار و خصان را پس زد
تیــغ لا بر سَـر و دَستِ سپــــهِ نــاکَس زد
آه اما که چو بـی دست شد آن سرو رشیــد
پیش چشمش گسست رشتــه آمـال و امید
جهد بنمود و به دنـدان ز وفــا مشک گرفت
مشک از بهـر دو صد دیـده پر اشک گرفت
مشک هم اشک شد و بر جگر خاک بریخت
تا دلش از دم پیــکان بـــلاخیــز گسیخت
ندهــد تیـــر امــانش که به خیمـه نگـرد
دم آخــر به دو دیـــــده غم دل را ببـــرد
بی رکوع سر به سجـود آمــده از زین افتاد
فـرق بشکافتــه عبــاس بـه بـالیــن افتاد
غرق خون گشت خــدا قد رســـای عباس
جــان بـه قـربـان همه مهر و وفای عباس
یا ابوالفضل فــــدا گشتـــه بـا عیـن رضا
گر نشــد بهــرحـــرم وعـــده آب تـو روا
تو الفبــای وفـــا و کــرم عشـــق شدی
از ادب آب ننـــوشیــدی و سـرمشق شدی
تــا ابـــد نـام تو سـر لوحه اوراق دل است
خوردهبین نوحـه سرای تو و این داغ دل است